ماهان و ملیکاماهان و ملیکا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

ملوسک و عروسک

بهانه هاي زيستنم ماهان و مليكا

خداوندا به من کمک کن تا سرود عشق را به هنگام طلوع آفتاب هر بامداد بر لبانشان جاری سازم و آواز عشق را در گوششان سر دهم

خداوندا به من کمک کن تا عاشقانه ترین نگاه ها را در چشمانشان بریزم و لطیف ترین کلمات را نصیب قلب مهربانشان کنم.

             ангел  مليكا ماهان ангелок

روزهای زیبای پاییزی

پاییز فصل خیلی زیباییه هر سال ما کلی خاطره از دورهمی ها و گردش هامون تو پاییز واسمون به جا میمونه با اینکه هوا رو به سردی میره ولی تفریح کردن توی باغ و جنگل ودر  کنار برگ های زیبای پاییزی که زمینو پر کرده همراه با گرمایی که از آتیش به پا میشه واقعا صفا داره . در کنار ما ماهان و ملیکا هم حسابی بهشون خوش میگذره و بازی میکنن . ماهان که کلا عشقه آتیشه و نصف وقتشو به چوب انداختن توی آتیش میگذرونه اول یه عکس به جا مونده از پاییز پارسال و حالا عکس های امسال در کنار آوینا جون و به تبعیت از اون در حال ژست گرفتن  یه عکس در کنار دایی جونا و کوچولوهای نازمون پرهام و پارمیس بازم عکس از دوقلوهای کو...
23 دی 1394

مهد کودک الینا

کم کم که به اواخر تابستون نزدیک میشدیم بازم دغدغه مهد کودک بچه ها رو داشتم هزارتا فکر و سوال توی سرم بود نظرات اطرافیان هم که جای خود داشت بازم به شدت دچار تردید بودم که فرستادنشون به مهد کودک کار درستی هست یا نه  نظرات بقیه مبنی بر اینکه بچه ها کوچک هستند ، گناه دارن ، مربیا مثه مامان نمیشن ، از درس و مدرسه زده میشن ، خسته میشن وهزارتا حرف دیگه باعث میشد از اینکه فکر کنم بفرستمشون مهد دچار عذاب وجدان بشم و احساس کنم مامان خوبی نیستم و در حقشون ظلم میکنم ولی با گذشتن سه ماه تابستون و بودنشون توی خونه به این نتیجه رسیده بودم که اگه نصف روز رو توی مهد در کنار بچه های هم سن وسال خودشون مشغول بازی باشن منم میتونم یه استراحت روحی داشته باش...
20 دی 1394

عکس های جا مونده

ماهان و ملیکا در حال بازی با خمیر بیشتر تو این گوشه دنج با هم بازی میکردن میگفتن اینجا خونمونه یه مدت بازی مورد علاقشون شده بود عروس بازی حالا به هر طریقی که میتونستن به نوبت ملیکا یا آوینا عروس میشد تو حالت های خوبش که از یه چادر به عنوان لباس عروس استفاده میکردن ولی وقتایی هم بود که به یه چادر راضی نمیشدن و هرچی میدیدن رو سرشون مینداختن در بدترین حالت هم که پتو مسافرتی میشد لباس عروس  گریه های ملیکا خانوم هم واسمون شده بود دردسری براش فرقی نمیکرد خونه باشیم یا بیرون تا از چیزی ناراحت میشد میرفت یه گوشه مینشست به گریه کردن و مکافاتی بود تا راضی کردنش  می تولد پرهام وپارمیس نازنینم دوقلوهای دا...
13 دی 1394

مروری بر خاطرات مهد کودک مهر آرا

سال قبل با وجود تردید زیاد من نسبت به رفتن یا نرفتنتون به مهد کودک گذشت و ازش فقط یه مقدار خاطره و عکس باقی مونده واز اونجایی که شما عشقهای ناز من هنوز خیلی کوچولو هستید نمیدونم چیزی از اون خاطرات تو ذهنتون باقی میمونه یا نه و تنها کاری که من میتونم انجام بدم اینه که خاطراتتونو ثبت کنم تا واستون یه یادآوری بشه . حالا بریم سراغ عکس ها البته ناگفته نماند که من فقط یه گوشه کوچولو از خاطراتتونو میتونم ثبت کنم چون توی خیلی از مراسمتون حضور نداشتم . یه عکس از ملیکا در کنار دوستاش فاطمه و آیتا مشغول بازی  بازم ملیکا در کنار مربیشون خاله مژده که داره صورتشونو نقاشی میکنه ماهانی هم که طبق معمول اجازه نداده بود خاله صورتشو نقا...
13 دی 1394

تولد 3 سالگی

سلام به گل های خوشکل خودم بازم مامانی تنبلی کردو یه مدت طولانی به وبلاگتون سر نزد البته در این مورد عشقولای خودمم بی تقصیر نبودن چون که حسابی سرگرمم کردینو وقتی واسم نذاشتین . از هر چی که بگذریم میرسیم به تولدتون که کل سال رو واسش لحظه شماری میکنید از بس که واسه تولدتون هیجان دارید اصلا نمیتونیم به جشن نگرفتن فکر کنیم واسه همینم از روزها قبل برنامه ریزی میکنیمو واسه این روز قشنگ تدارک میبینیمو آماده میشیم . امسال تولدتونو با تم کفشدوزکی برگزار کردیم البته من حسابی از لحظاتی که شما مهد کودک بودین استفاده کردمو تمام تزییناتو خودم درست کردم ولی از لحظه درست کردنشون یادم رفت عکس بگیرم . چند روز قبل از تولد نوبت آتلیه داشتین خدا ...
29 ارديبهشت 1394

روز جهانی کودک

وای مردم روز ناز کودک است روز سرمستی و ساز کودک است کودک است آیینه ی دل را صفا کودک است محصولی از عشق و وفا امسال روز جهانی کودک براتون حسابی متفاوت بود با همدیگه از طرف مهد واسه دیدن نمایش به اسم نترسک رفتیم  شما واسه اولین بار بود که به نمایش میرفتین و بازم بر عکس انتظار من ومربیاتون خیلی خوب تا آخر نمایشو نگاه کردین و بعد از اون با عمو صمد که به عنوان مجری نمایش دعوت شده بود عکس انداختین  بعد از تمام شدن نمایش به خاطر روز جهانی کودک به همراه عمو صمد و بقیه بچه ها پرچم به دست به یه راهپیمایی کوچولو رفتیم که خیلی خوش گذشت مخصوصا با وجود ماشین ...
28 مهر 1393

ماهان و ملیکا میرن مهد کودک

سلام به گل های خوشکل خودم بازم بعد از مدت ها غیبت اومدم تا واستون یه پست جدید بذارم تابستون با همه ی اتفاقات خوب و بدش گذشت اما این  وسط دیگه شیطنت شما مامانی رو به حدی رسوند که باعث شد یه تصمیم مهم واستون بگیرم . عزیزای دلم مامانی تمام اذیتاتون و بریز و بپاشاتونو دردسراتونو به جون میخره ولی دیگه دعواهاتون حسابی کلافم کرده با وجود اینکه خیلی زیاد همدیگه رو دوست دارید و طاقت دوری همو ندارید اما مدام سر هر چیز کوچکی دعوا میکنید و به هم آسیب میزنید ملیکای مامانی دیگه اینقدر جیغ میزنی که واقعا میترسم حنجره ات آسیب ببینه . به همین دلیل تصمیم گرفتم یه مدت بذارمتون مهد کودک تا ببینم اوضاع بهتر میشه یا نه. مهد کودک مهرآرا رو واستون ا...
28 مهر 1393

عکس های به جا مونده

الان یه مدته اینقدر اتفاقات خوب وبیشتر بد افتاده که باعث شده منم کمتر به وب بچه ها سر بزنم البته ناگفته نماند که این دو تا وروجکم با اذیتاشون دیگه وقت و حوصله ای واسه آدم نمیذارن هر از گاهی واسه سرگرمی بچه ها سراغ رنگ انگشتی میریم کلی بازی میکنن نقاشی میکشن میخندن و بدتر از همه کثیف کاری میکنن  ماهان و ملیکا بعد از دو ساله شدنشون خیلی از رفتاراشون تغییر کرده و میشه گفت که بهتر شدن یه موردش رفتارشون با آویناست که خیلی بهتر با همدیگه کنار میان و بازی میکنن توی این عکس ها هم اوینا داشته ژست گرفتن جلوی دوربینو بهشون آموزش میداده توی این عکس ماهانی محو گوش دادن به توضیجات آوینا و ملیکا که همزمان...
12 تير 1393

جشن تولد

روز تولد بچه ها همونطور که از قبل گفتم همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و ما هم تند تند مشغول کار بودیم به کمک فاطمه و اسماعیل یه کم خونه رو تزیین کردیم به شکل زیر : اینم عکس فرشته های نازم که منتظر کیک تولدن کیک تولد و خوشحالی وروجکا از دیدنش اینم قسمت مورد علاقه بچه ها روشن کردن شمع و فشفشه آماده فوت کردن شمع کاری که توی یک سال گذشته بیشتر از هزار بار انجام دادن اینم شمع های خاموش شده هیچ عکسی از لحظه فوت کردنشون نبود بریدن کیک اول با کمک مامان    و بعدش به تنهایی کیک تولد بچه ها بدون ناخنک زدن که نمیشه ...
22 ارديبهشت 1393