هواخوری
هواخوری صبح جمعه تقریبا بی هدف از خونه زدیم بیرون از اونحایی که روز قبلش بارونی بود هوا خیلی خوب بود جون میداد واسه یکم پیاده روی برای همین رفتییم تخت جمشید .
نی نی کوچولوهام دیگه بزرگ شدن و کمتر اذیت میکنن و در ضمن خودشونم حسابی پایه تفریح رفتنن البته از این کوچولوهاش
وای میمیرم براشون وقتی دستای همو میگیرنو راه میرن
دختر کوچولوم هرجا یه نیمکت میبینه میخواد بشینه و اونقدر بیش بیش میکنه که مجبوریم یا سرگرمش کنیم نیمکتو نبینه یا حداقل یه کم بشونیمش 
خوشم میاد که اصلا کاری به کار کسی نداره خودش راهشو میکشه میره 
امان از دست این گربه ها که همه جا وول میخورن اگرم که یکیش به پست ما خورد که بیچاره ایم مخصوصا اگه همشون مثل این یکی سمج و نترس باشن باید یه ساعت وقت بذاریم تا خانوم و آقا دنبالش برن تازه بعدشم با گریه و وعده یه گربه خوشکلتر راضیشون کنیم 
حسابی داشت از دیدنشون لذت میبرد 
بازی توی طبیعت زیبای تخت جمشید با شاخه های بلند بید مجنون 
یه صبح دل انگیز با دو تا نی نی ناز که توی هر حالی باشی خنده رو لبات میارن آخه خوشبختی بیشتر از این؟
