باغ انار و خرمالو
دو هفته پیش روز جمعه بود که به باغ انار رفتیم پارسال وقتی با هم رفتیم ماهان و ملیکا خیلی کوچولوتر بودن و بی قراری میکردن اما امسال که دیگه میتونستن راه برن حسابی هیجانزده بودن و با دستای کوچولوشون انارا رو میگرفتن و ذوق کنان یه چیزای نا مفهومی میگفتن انگاری که دارن با انارا حرف میزدن و نازشون میکردن .
در این بین از انار خوردنم نگذشتن البته ماهانی فقط انارای شیرین رو میخورد اما ملیکا ترششم دوست داشت و میخورد
اول یادی از گذشته
اینم از عکس ملیکا که یواش یواش داره خودشو به انار میرسونه در تلاش واسه چیدن انار شروع به انار خوردن
دیروز هم به اتفاق مامان مهتاب ، زهرا و خانواده عمو به باغ خرمالو رفتیم که خیلی خوش گذشت امان از دست شما وروجکا که کلی سبدای آماده شده خرمالو رو به هم ریختین و باعث دردسر شدین