بازی ، شیطنت و خرابکاری
بازم سلام
گل پسرم علاوه بر اینکه حسابی به خودم وابسته هست طاقت دوری از بابایی رو هم نداره هر وقت نادر جون سر کار میره ماهانی میره و یکی از لباساشو برمیداره و دیگه زمین نمیذاره مگه اینکه یه چیزی سرگرمش کنه و ما هم یواشکی لباسو برداریم . چند روز پیش میخواستم لباس بشورم که یکدفعه دید لباس باباشو انداختم داخل لباسشویی اینقدر گریه کرد مجبور شدم در لباسشویی رو باز کنم تا بیرونش بیاره
جدیدا یه کم بیشتر سرگرم بازی میشن ولی فقط یه کم چون خیلی زود با همدیگه دعواشون میشه و باید از خیر بازی کردن بگذرن
یه روز توی آشپزخونه بودم که دیدم دارن غش غش میخندن کنجکاو شدم اومدم ببینم به چی میخندن که با دیدن صحنه روبروم تا مرز سکته رفتم و برگشتم دیدم گلهای بیچاره رو تکه تکه کردن و با شاخه هاش گذاشتن دنبال همدیکه ناگفته نماند که تمام فرشا با خاک و کود یکی شده بود یه بارم عینه همین کارو توی تراس کرده بودن خرابکاری های آقا ماهان که تمامی نداره هفته ی قبل رفته بود سر یخچال خورش قیمه برداشته بود علاوه بر اینکه حسابی خورده بود کم کم روی جاهای مختلف فرش ریخته بود ولی اون چیزی که بیشتر حرصم میده اینه که اصلا به رو خودش نمیاره و هرچی هم دعواش کنم فایده نداره بازم کار خودشو میکنه بالا رفتن از میزو داخل پنجره رفتن و دستکاری تلفن هم که دیگه واسم عادی شده