ملیکا میتونه بشینه
ورود بچه ها به هشت ماهگی با لحظات خوشی همراه بوده ملیکای نازم دیگه میتونه بشینه و صبح تا شب با گفتن ددد... فضای خونمون رو آهنگین کرده . ماهان گلم یه کوچولو آرومتر شده دیگه مدام نق نمیزنه و شبا بهتر میخوابه .عزیزای دلم دیگه بیشتر به هم توجه میکنند وقتی روبروی هم قرار میگیرن سر و صداشون کل خونه رو پر میکنه وقتی ملیکا صداهای جالب از خودش در میاره و ماهان با صدای بلند بهش میخنده و من نظاره گرشونم درک این موضوع واسم راحتتره که خداوند با بخشیدن این دو نعمت به ما محبت رو در حقمون تمام کرده و من واقعا احساس خوشبختی میکنم و به خاطر داشتنشون به خودم میبالم . شبا وقتی هردوشون خوابن و من به چهره معصومشون نگاه میکنم فقط یه نگرانی تمام وجودمو فرا میگیره که آیا به یه اندازه بهشون توجه میکنم یا نه؟ ولی همینجا بهشون قول میدم که یه مامان خوب واسشون باشم و یه زندگش خوب و به دور از هر دغدغه ای رو براشون فراهم کنم.
ماهان جونم میتونه بشینه ولی از اونجایی که خیلی شیطونه و دوست داره همش حرکت کنه نمیتونه موقع نشستن تعادلشو حفظ کنه واسه همین به تکیه گاه نیاز داره .
از شیطنت های جدید گل پسرم اینه گه موقع خوابیدن موهای خودشو میکشه که البته بعضی مواقع دردش میاد و با گریه همراه میشه و نهایتا خواب زدگی و شروع دوباره دردسر مامانی واسه خوابوندنش .
اینم یه عکس خوشکل از پسرم که در روز جمعه به همراه عمه جونا به کوه رفته بودیم گرفتیم
خدایا شکرت به خاطر گل های نازم