آرایشگاه رفتن ماهان
ماهانی موهاش حسابی بلند شده بود من دوست نداشتم موهاشو کوتاه کنم ولی به اصرار بابایی اونو به آراشگاه لبخند بردیم . ماهانی اول کار خوشحال بود اما به محض اینکه آقای آرایشگر کارشو شروع کرد اونم شروع به گریه کرد ما هم که تو کار انجام شده قرار گرفته بودیم نه میشد با اون موهای کوتاه و بلند برگردیم نه ماهان باهامون همکاری میکرد تا اینکه آقای آرایشگر یه آبنبات چوبی دستش داد و ماهانی یه کم راضی شد و اجازه داد یه کم دیگه موهاشو کوتاه کنه  ...
نویسنده :
مامان
13:09