ماهان و ملیکاماهان و ملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 20 روز سن داره

ملوسک و عروسک

شیرین زبونی

1393/2/4 15:40
نویسنده : مامان
341 بازدید
اشتراک گذاری

در آستانه ی دو سالگی بچه ها میخوام یه کم از حرف زدنشون بنویسم متاسفانه تا به الان به جز یک بار نتونستم در این مورد بنویسم به هر حال میگن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست .

خدا رو شکر بچه ها پیشرفت خیلی خوبی تو حرف زدن داشتن و الان خیلی خوب میتونن جمله بندی کنن و منظورشونو بفهمونن البته ملیکا زودتر شروع به حرف زدن کرده و بهتر میتونه کلماتو بیان کنه .

صبح که از خواب بیدار میشن ملیکا فوری سلام میکنه و بعضی وقتا به دنبالش صبح بخیر میگه اما ماهانی تنبل باید حتما بهش بگم تا سلام کنه و به صبح بخیر میگه : تب بکیر  

صبحانه مورد علاقه ماهان نون و پنیره اگه گرسنه باشه میره سر یخچال اگه بگم بیا بیرون میگه نوپنیر بوکورم

هردوشون به تخم مرغ میگن : توموغو 

ملیکا به گوجه ، خیارسبز و خیار شور میگه : گوجه البته تلفظ همشونو بلده ولی همیشه یادش میره و بازم بهشون میگه گوجه

ماهان گیتار منو خیلی دوست داره و با اینکه برداشتمش و جلوی چشاش نیست روزی چند بار یادش میکنه و میگه :گیتا بزنم

وقتی ملیکا داره گریه میکنه و ماهان یا هر کی دیگه میخنده با عصبانیت میگه نخند یا اینکه میگه گیگه کن (گریه کن)

ماهان به ملیکا میگه آفت ملیکا در جوابش میگه آفت خودودی

وقتی میخوام گوشت درست کنم ملیکا میگه ببعی کار بد کرده

یه بار ملیکا داشت پفک میخورد انگشتشو دندون گرفت همینطور که گریه میکرد انگشتشو برد سمت ماهان و گفت بوسش کن

حالا هر کی به شوخی دندونشون بگیره یا اینکه هر قسمت از بدنشون به جایی بخوره فوری میگن بوسش کن

وقتی کاری خلاف میل همدیگه انجام میدن از ترفند مامان دعوا میکنه استفاده میکنن یا اینکه مامان سوزن میزنه  

وقتی از ماهان ناراحته و میخوایم جایی بریم قبلا میگفت ماهان نریم ولی حالا میگه ماهانو نبریم 

ملیکا به نمیخوام میگه نخوام و ماهان میگه نیکام 

ملیکا اوایل به دوست دارم میگفت دوف دارم ولی الان میگه دوس دارم ولی ماهان اوایل میگفت دوس دانم اما حالا درست تلفظ میکنه

ماهان اول به ملیکا میگفت بلی بعدش میگفت ملی یه کم بعد میگفت بیکا و الان میگه میکا

 در عوض ملیکا اوایل به ماهان میگفت ماآن ولی الان درست میگه

ماهانی دوست داره همیشه لامپ روشن باشه وقی خاموشش میکنیم میگه دامپ دوشن کون

ملیکا به خوشمزست میگه کومزس بازم میخوام

ملیکا داشت با النگوهام بازی میکرد یکیش رو نبود گفتم بره پیداش کنه رفت و برگشت گفت به خدا نیستش از تعجب داشتم شاخ در می اوردم آخه من اصلا قسم خوردنو یادش نداده بودم  

 از پله ها که بالا میاد گفتم بگه یا خدا یا علی هر دوشو با هم ترکیب میکنه میگه یا خداعلی

 به میرقصه میگه : میقصده

 ماهان به نقاشی بکشم میگه : اگاشی بیشیدم و ملیکا میگه : دقادی بکشم

به ماهان که میگم بابا کجا رفته میگه : کار به به بکره میکا بکوره 

وقتی هم حوصلش سر میره میخواد بره بیرون میگه : بریم کار

با آوینا اصلا سر سازش نداره و مدام میگه : آمینا اذیت کنم یا میگه آمینا بوکوشم

واسه ماهانی فرقی نمیکنه سراغ هر کی رو ازش بگیریم میگه هاپو برده حتی اگه جلوش نشسته باشه مثلا اگه بگم عمه کجاست میگه عمه هاپو برده و اگه ازش بخوام واسم چیزی بیاره میره میاره ولی پشت سرش قایم میکنه میگه هاپو برده و بعدش نشون میده میگه ایناش ولی بهم نمیده 

 

وقتی سر یه وسیله با ملیکا دعواش میشه و ملیکا برش میداره میاد میگه: برا منه ازش بگیر

وقتی میگم بشینید بهتون غذا بدم ملیکا به ماهان میگه : چاردانو بشین البته فقط واسه چند ثانیه میشینن

ماهانی به نگاه کنم میگه : گیگا کنم

جدیدا تو خرابکاری ها از همدیگه کمک میخوان مثلا وقتی ماهان گلای تو گلدونو بیرون میاره دعواش میکنم میره سراغه ملیکا میگه گلا رو واسش بیاره و ملیکا بهش میگه مامان دعوا میکنه خودت بیار

ماهان صدای ماشینایی که تو کوچه سبزی میارنو تقلید میکنه میگه : سبزی کورشتی کاهو ببر 

به نبات میگه : دمات

به پرتقال میگه : لیمو

به قابلمه میگه :قامبله و..............

و خیلی حرفای دیگه که از حوصلم خارجه و واقعا اینقدر سریع شروع به حرف زدن کردن که بعضی مواقع به خودم میگم اینا کی یاد گرفتن حرف بزنن .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)