یه سری عکس
سلام بازم بعد از یکی دو هفته قطعی اینترنت برگشتیم البته ناگفته نماند که حسابی هم سرمون شلوغ بوده از شیطنت های ماهان و ملیکا که بگذریم چند روزی هم میشه که مامانمینا مهمونمون هستن واسه همین کمتر تونستم به وبمون سر بزنم.
اول یه سری عکس از این چند روز گذشته به همراه توضیحاتش .
از اونجایی که بچه های منم مثل خیلی از بچه ها از دیدن حیوونا هیجانزده میشن و بهشون علاقه دارن نادر اینبار به جای خرید گوشت یه گوسفند خرید تا بچه ها هم باهاش بازی کنن که اتفاقا خیلی هم خوششون اومده بود ولی از اونروز تا حالا بعد از بریدن سر گوسفند بچه ها همش یادش میکنن و خیلی بامزه راجع بهش حرف میزنن . مثلا وقتی به ملیکا میگم ببعی چی شد میگه : عمو
یعنی اینکه عمو سرشو بریده و وقتی میگم کجاشو بریده به گردنش اشاره میکنه البته اینارو به طور مستقیم ندیده و فقط واسش توضیح دادم .
یه نکته جالبتر واسم اینه که خیلی خوب تشخیص میدن گوشتی که الان میخوریم مال همون گوسفنده آخه هر بار میخوام گوشت درست کنم چند دقیقه ای رو به زور بالای زود پز میشینن و به گوشت اشاره میکنن و مرتب میگن ببعی ببعی
عاشق اینم که هردوشون یه گوشه کنار هم میشینن و بازی میکنن البته کم پیش میاد
اینجام توپ کوچولوشون رفته زیر کابینتا هردوشون خوابیدن ودارن نگاش میکنن
از اونجایی که لیلا دانشگاه میره آوینا رو هر از گاهی پیش ما میاره البته وقتی مامانم باشه ، بچه ها یه مدت بود که اصلا با هم کنار نمیومدن و مدام سر وسایلاشون با هم دعواشون بود ولی جدیدا یه کم بهتر شدن و بیشتر میشه پیش هم بیان
اینجام ماهانی مثلا ژست گرفته
اینجام یه کنفرانس گرفتن راجع به آتیش و بخاری اینقدر جالب به زبون خودشون با هم حرف میزنن و میگن که آتیش خطرناکه که آدم دوست داره ساعتها بهشون نگاه کنه
اینم از شیر خوردن ماهان
اینجام که ماهان از غفلت ما استفاده کرده و رژلب ملیکا رو برداشته